من با پدر و مادر همسرم زندگی نمی کنم ، بنابراین به ندرت بحث می کنم. اما عروس من ، حتی اگر به ندرت او را ببینم ، من را بسیار عصبانی می کند و نمی توانم دوست داشته باشم. هر دختری می داند ، فقط می داند چه چیزی نیست ، همه فکر می کنند شما یک غول بزرگ هستید و دائماً تقاضا می کنید.
Cong House تنها 2 برادر دارد ، Cong و Trinh. پدر و مادر من هم لطیف می گویند ، اما من نمی فهمم که خواهر کوچکتر 1 سال از شوهرم کوچکتر است و شخصیتی مشابه دارد ، اما بسیار ترش و لجباز است. بنابراین ، به دلیل بدترین توانایی های تحصیلی خود ، به دانشگاه نرفت. پس از فارغ التحصیلی از کلاس 12 ، ترینه به عنوان کارگر کار کرد و سپس در حومه شهر ازدواج کرد. بدیهی است که این انتخاب اوست ، اما ترین همیشه فکر می کند که او محروم است و از پدر و مادرش ، برادرش می خواهد که مهربان باشند ، تا پول نگهداری را ارسال کنند …
روزی که من به عنوان عروس برگشتم ، او 3 سال ازدواج کرده بود و قصد داشت یک فرزند دوم داشته باشد. کونگ تا جایی که می توانستم خواهرم را می داد ، چون بالاخره من همسر او نبودم. اما وقتی من به عنوان عروس به خانه آمدم ، حتی خانه ای خریدیم ، او باید آن را درک کند و آن را کاهش دهد. در آنجا هر سه روز به من نامه می خواست و پول می خواست و یک کارتن شیر و یک کیسه پوشک برای من می خواست …
عصبانی هستم ، اما هنوز سعی می کنم او را حفظ کنم. چون فکر کردم اگر او همیشه بخاطر نیازش س askedال می کرد ، اما چیزهایی را می دانست ، باز هم با تو خوش برخورد خواهد بود. در آنجا ، برادر همسرم مردی است که فقط از خودش مراقبت می کند.

من بارها او را نگه داشتم و فقط از گونگ شکایت کردم. با این حال ، عروس کوچکتر من را بیشتر و بیشتر عصبانی می کند. فکرش را بکنید ، حتی اگر خواهر و برادر باشند ، باید رفت و برگشت کنند … مثل وقتی که من 3 ماه قبل از ترینه باردار بودم ، او هرگز از عروسش س aالی نمی پرسید ، اما هر وقت او از او می پرسید ، همان بود. برای لباس های من (لباس های بارداری ، بطری شیر …) آماده شوم.
وقتی نوه ام را به دنیا آوردم ، ترین به دلیل بارداری نتوانست به بیمارستان مراجعه کند و هیچ ایده ای نداشت. شوهر و همسرش فقط 200000 نفر فرستادند ، من فقط دیدم که آنها خیلی زیاد محاسبه می کنند. در حالی که برادر همسرم زایمان می کرد ، مادر شوهرم مرا مجبور نکرد که کوشا باشم ، اما با این وجود از من خواست که به بازی برگردم ، من به ترین یک میلیون دادم.
اما اوج کودکی ترین بود و او به من گفت:
– سطل آشغال یک ماه کامل پر است ، من برای 5 میلیون برای شما خوشحالم ، نیازی به هدیه نیست.
من بلافاصله بدون تردید موافقت کردم ، سپس به پدر همسرم پاسخ دادم:
“خوب ، من روز دیگر به پاکت خواهم رفت ، بنابراین خوب است که فکر کنید هدیه های خرید کمی خسته کننده هستند.” من دیگر نمی دانم بن چه چیزی باید بخرد …
خواهر شوهر موفق شد وارد عروسی شود و با گیجی گفت:
“درست است ، خواهر ، چه چیزی بخری که درست نباشد خسته شده است.” اما از آنجا بسیار زیبا بازگشت. فقط سریع به سراغ پاکت بروید.
در این مرحله ، داستان قدیمی را تکرار می کنم:
“هوم ، اما در گذشته ، خانم ترینه در روز ماه چه چیزی برای سر خانواده خود خریداری می کرد؟”
نه اینکه یادم نرود ، بلکه فقط می خواهم خواهر شوهرم را یادآوری کنم. در آن روز من برای پسرم ، یک خانواده کاملاً یک ماه ، مراسمی برگزار کردم ، ترینه برای خرید یک سری اسباب بازی پلاستیکی به بازار آمد ، من قیمت تعیین نکردم ، اما احساس ارزان بودن کردم و هیچ سرمایه گذاری نکردم. انتخاب همه. فکرش را بکنید ، کودک من فقط 1 ماه دارد ، برای استفاده از آن اسباب بازی باید 3-4 ساله باشد.
فقط 3 ماه پیش ، ترینه چیزی مشابه برای او خریده است ، حالا وقتی فرزندش سیر شد ، او درخواست جشن 5 میلیون را خواهد کرد.
صادقانه بگویم ، حقوق زوج ترینین کمتر است ، اما در حومه شهرها بسیار خوب هستند. من و همسرم هزینه بهتری پرداخت می کنیم ، اما در خارج از هانوی زندگی می کنیم ، همه چیز گران است ، ثروتمند نیست. نمی خواهم برای همیشه توسط عروسم تحت فشار قرار بگیرم. به همین دلیل تصمیم گرفتم کمی از “دشمن Ngo” بپرسم.
بعد از این س fromال از من ، صورت ترینین تغییر رنگ داد و مدتی لرزید ، شوهرش گفت که او به خاطر نمی آورد. در ماه کامل ، من هنوز 5 میلیون کامل را می فرستم ، اما عروسم کمی از من دور است. دفعه بعدی نیز پیامکی نمی بینم یا برای پرداخت بیشتر تماس نمی گیرم.
مطابق با M52 (ریتم زندگی ویتنامی)
آخرین دیدگاهها